آمدم دیدنت خانه نبودی
درب خانه باز بود.
خانه ات را فتح شده به دست موریانه ها دیدم .
کعبه گیج بود از گردش مدام مردمان .
سعی هم که بی تو صفای نداشت.
حجر اسماعیل غرق درخون اسماعیل بود.
بسیار توریست آمده بود.
آنقدر که می چرخیدند به دور خودشان
متوجه نبودنت نبودند.
هفت بار سراغت را از حجرالاسود گرفتم.
مقام ابراهیم هم شاهد است .
گفت رفته ای بازدید پیرزنی را جواب دهی
در روستایی دور دست از آدمها.
گفت که دیر می آیی.
خیلی تشنه بودم .
کمی آب با اجازه ات خوردم و رفتم.
آمدم نبودی .
ماندم نیامدی .
برگشتم با چشم پر ودل پر .
یا حق